چند روزی است که احساس میکنم یک غبار خاکستری رنگ روی همه چیز نشسته و اجازه ارتباط بی واسطه من با محیط را میگیرد یک نوع غم.
از درد ها و مشکلات که بگذریم تنها نتیجه ای که از این احساسم گرفتم ناشکری بود!
آدم ها دنیا رو اونجوری که می خوان میبینن کسی که غمگینه یا عصبی فقط پرده هایی غمناک و عصبی کننده از زندگی رو میبینه و از دیدن پرده های عشق و محبت چشم میپوشه
و چقدر نا سپاسی و قباحت است که به یک یک معجزه های زندگیمان عادت می کنیم به معجزه بودنمان عادت می کنیم به معجزه ازدواجمان عادت میکنیم به معجزه مادر شدنمان عادت میکنیم
و اگر سر دردی پیش بیاد سریع دستمالی به سر میبندیم که بله سرم درد میکنه و کسی نیست که ازمون بپرسه وقتی سرت درد نمی کرد چه دستمالی بستی دستمال شکر رو بستی؟دستمال تلاش رو بستی ؟ دستمال لبخند و مهربانی رو بستی؟
اگر نه چجور به خودت اجازه می دی که سریع دستمال درد رو ببندی و بگی این چه وضعیه؟
کاش دستم دستمال سر درد و باز کنه و به جاش دستمال عشق رو ببنده.
این روزها روزای خوبی برای بستن دستمال عشقه من رو هم دعا کنین...
با عرض تبریک به مناسبت ایام الله دهه فجر، دیدن زیبایی های راهپیمایی 22 بهمن مطمئنا بسیار شیرین تر و لذت بخش تر از دیدن نواقص برگزاری است اما با توجه به اینکه به زیبایی ها و خوبی های آن پرداخته میشود در این نوشتار سعی دارم به نواقص اجرایی برگزاری راهپیمایی در اردکان بپردازم:
1. بلند گو : مشکل بلند گو ، گویا از نواقص لاینحل راهپیمایی های اردکان است و کلا به قول معروف انگار خیلی سنگین افتاده ، در هر راهپیمایی این مشکل وجود دارد و کسی هم برای حلش حرصی نمیخورد.
2. شعار : نمیدانم چه اصراری وجود دارد که همیشه در همه راهپیمایی ها یک شخص واحد مسئول دادن شعار باشد به نظر من بهتر است شخصی برای شعار دادن انتخاب شود که شور و حرارت و همچنین خلاقیت لازم را برای این کار داشته باشد.
3. زودتر برگزار شدن مراسم به خاطر چند دقیقه سخنرانی آقای ابوترابی مثل مستحبی بود که به واجب لطمه بزند چون بر کسی پوشیده نیست که در راهپیمایی کسی خیلی به سخنرانی گوش نمی دهد حالا به خاطر این چند دقیقه سخنرانی هم مراسم زودتر برگزار شد و هم مسیر آن کوتاه.
می شود ساعت ها درباره کار فرهنگی حرف زد درباره اهمیت آن نطق نمود اما عمل کردن به این نصایح کار چندان ساده ای نیست.
همه از همکاری دم میزنند همه تو را تشویق می کنند اما وقت عمل که میرسد کسی پا به پایت نیست جز همان بچه بسیجی هایی که بی مزد و منت هر کاری میکنند هر کاری.
مسئولین وقت ندارند خودشان کارهای مهمتری دارند حتما! باید کارهایی که در بخشنامه آمده را انجام دهند ، گزارش رد کنند وعکس بگیرند ... مانند امثال من که بیکار نیستند.
رضا امیرخانی جمله قشنگی دارد در کتاب نفحات نفت با این مضمون:که اهل فرهنگ باید به شدت انقلابی باشند و به شدت غیر دولتی ، به نظر من راست می گوید.
پ ن : از انتقاد کور بدم می آید منم میفهمم که اینقدر کار روی سرشان ریخته که برای کارهای فوق برنامه وقتی ندارند ولی حداقل خواسته من این است که ادعایی نداشته باشندفکر نمیکنم خواسته زیادی باشد.
باید به بعضی ها گفت شما جیب ما رو نزن کمک کردن پیش کش...
به نظرمن سریال پرده نشین سریال خوبی است دیدنش حس خوبی به من منتقل می کند مخصوصا قسمت های ابتدایی این سریال را که مدام در حوزه و بین طلبه ها بود را خیلی دوست داشتم این توضیح رابدهم من کلا از دیدن فیلم و سریال هایی که حرسم ازشان بگیرد خوشم نمی آید سریال باید آرام و روتین و دارای مشکلاتی در حد مشکلات عامه مردم داشته باشد هرچند در این سریال هم مشکلات بزرگتر از مشکلات عامه مردم هستند.حالا به دو نکته در این سریال می خواهم اشاره کنم.
1.حاجی بازاری
من نمیدانم واقعا چند درصد از حاجی بازاری های معتمد فساد مالی و اخلاقی دارند و البته درست است که یک حاجی بازاری با وجهه اسلامی درصورت تخلف گناهش بیشتر از عامه مردم است اما آیا واقعا اینقدر فراگیر است که در فیلم ها و سریال های مختلف به طرق مختلف به فساد مالی و اخلاقی این افراد پرداخته می شود برای مثال هم میشود به سریال میوه ممنوعه برای فساد اخلاقی و همین سریال پرده نشین برای فساد مالی اشاره کرد.
2.زندگی خصوصی روحانیت
من قبلا تصور درستی در مورد زندگی خصوصی روحانیون نداشتم اما بعد از وارد شدنم به خانواده ای پر از روحانی دیدم که نه روحانی ها همیشه افراد عصا قورت داده در حال وعظ نیستند در خانه زیر پیراهن و شلوار راحتی میپوشند با همسرشان شوخی می کنند با بچه ها بازی میکنند تولد میگیرند غرغر میکنند آواز میخوانند یعنی خیلی عادی و خیلی روتین اما این سریال به شدت به این نگاه عصا قورت داده بودن روحانیون در هر زمان و مکان دامن میزند به خصوص در صحنه های زندگی خصوصی حاج آقای مهمان با همسرش.
خیلی دلم می خواهد مطالبی بنویسم پیرامون نشریه نازنینم که برای بسیج تهیه کردم و با آن به مثابه یک زباله برخورد شد و در کل تمام رفتارهای فوووق العاده سلبی که با من تنهاتر(به قول اردکانی ها) انجام شده در این چند سال بنویسم و یک دق دلی حسابی خالی کنم که اگر لطف خداوند باری تعالی نبود و دلم به راه ایمان نداشت تا این روز عطایش را به لقایش بخشیده بودم اما خب میبینم هرچه بگویم و بنویسم می شود تف سربالا همیشه از به قول معروف بچه حزب اللهی هایی که از بسیج بد میگویند لجم می گرفت میترسم خودم بشوم یکی از آنها.
خداروشکر و بالاخره شیار به اردکان هم رسید جمعه شب به تمشای این فیلم که به تعبیری حقیقتی شبیه افسانه ها بود رفتیم.
اما شرح ما وقع:
چیزی که در همان بدو ورود جلب توجه میکرد بسته های پفک و چیپسی بود که در دست مردم منتظر برای ورود به سالن خش خش صدا می کرد به هر صورت وارد سالن شدیم و نشستیم در ردیفی که بودم دست راستم چند دختر نوجوان و در دست چپم همسر و برادرم نشستند فیلم شروع شد و لحظه لحظه جالب تر میشد اما یک چیز باعث عدم تمرکز حواسم میشد دختران کنار دستم که مداااام با هم حرف میزدند و می خندیدند و افراد پشت سرم که کر کر تخمه می خوردند واقعا حس می کردم که دارند فوتبال تماشا می کنند حتی در لحظات اوج فیلم که صدای گریه از مردم بلند شد دختران کنار دستم به زووووور جلوی خنده خود را گرفته بودند که صدا ندهد به این نتیجه رسیدم که هرچند در سالن فیلم دیدن حال و هوای دیگری دارد اما به اعصاب خوردیش نمی ارزد . بعد از فیلم همسرم که از واکنش رقیق من متعجب شده بود گفت چه عجب که زار زار اشک نریختی گفتم از بسسسسسسسسسس حرص خوردم از دست دوستان.
به هر حال فیلم دیدن هم فرهنگ مخصوص خودش را دارد نمی خواهم بگویم که حالا ما با فرهنگیم و دوستان دیگر بی فرهنگ ولی با چند دقیقه تفکر می شود رفتار بهتری در قبال دیگران داشت که فیلم دیدن زهرمارشان نشود.
پ ن : شب اینقدر غرغر کردم تا همسرجان رفت برایم پفک خرید.
چندی پیش خبری با عنوان دستگیری سازندگان کلیپ هپی در صدا و سیما پخش شد وقتی دنبالش را گرفتم متوجه شدم که آهنگی ساخته شده با عنوان هپی و عده ای در کشورهای مختلف از جمله ایران روی آن تصاویری با حرکات موزون قرار داده اند نیروی انتظامی هم ایشان را دستگیر نموده است.
خبر اسید پاشی هم که به صورت مفصل به آن پرداخته شده است و حتما مستحضرید که عده ای تمایل داشتند آنرا کار ناهیان از منکر نمایش دهند.
اما چند شبهه که پیرامون این موضوع توسط یکی از شهروندان اصفهانی که البته وضع حجاب مناسبی نداشتند و معتقد بودند که این کار کار ناهیان از منکر است مطرح شد که اینجا آن شبهات را مطرح میکنم وسعی می کنم پاسخ دهم:
1.اگر حکومت با کارهای ایشان مشکل داشت دستگیرشان می کرد مثل سازندگان کلیپ هپی:
مقایسه این دو با هم هرچند کار ساده ای است ولی شمارا به نتیجه مطلوب نمی رساند زیرا چهره سازندگان کلیپ در فیلم کاملا مشخص است اما کسی که به قصد اسیدپاشی اقدام میکند چهره خود را می پوشاند بر فرض هم که نپوشاند شخصی که مورد سوءقصد قرار میگیرد شرایطی را ندارد که بتواند چهره فرد گناهکار را به خاطر بسپارد.
2.همه مجروحین از زنان بی حجاب بوده اند:
اول اینکه به گفته خود مجروحین این فرض از بیخ و بن خلاف است .
نکته دوم اینکه اگر واقعا هدف این مجرمان افراد بی حجاب بودند می بایست از فردایش همه بانوان با پوشیه از منزل خارج شوند مگر بی حجابی یک آرمان است که کسی حاضر شود در راه آن جانبازی کند.
3.اصفهان پر از دوربین است چرا مجرمان دستگیر نشده اند حتما حکومت مشکلی با کار آنان ندارد:
نکته اول در کشور انگلستان که از بسیاری از استان های ایران کوچکتر است در سال 2007 چهار میلیون دوربین نصب بوده است مگر جرم و جنایات در این کشور کنترل شده که انتظار داشته باشید به علت وجود دوربین جرم و جنایات در اصفهان کنترل شود.
نکته دوم همانطور که قبلا اشاره کردم عقلایی نیست که یک اسیدپاش صورت خود را نپوشاند حالا با کلاه کاسکت یا هرچیز دیگری.
نکته سوم دوربین های شهری مثل دوربین بانک ها محدوده وسیعی راشمامل نمی شوند این را با اطمینان و تجربه شخصی می گویم دوربین راهنمایی و رانندگی هم قرار نیست بتواند همه خیابان را تحت نظر بگیرد.
نمیدانم شما مرتضی پاشایی را از قبل می شناخته اید یا نه البته که مطلب مورد بحث ما این نیست اینجا می خواهم به دو موضوع ناراحت کننده در فرهنگ مان اشاره کنم :مورد اول:عکس هایی را دیدم از انتقال پاشایی از بیمارستان به سرد خانه همه ملت دوربین به دست فیلم می گرفتند قبل از این هم شنیده بودم فیلم هایی از وی در لحظات احتضار پخش شده است حتما شما هم زیاد شنیده اید از فیلم گرفتن مردم از صحنه های تصادف و نزاع خیابانی.مورد دوم:نمیدانم که تشییع جنازه سیمین بهبهانی یادتان هست یا نه عده ای از طرفدارانش به جای صلوات و طلب استغفار برای مرحوم سوت و کف میزدند فارغ از این که سیمین بهبهانی که بود و چی می نوشت به این موضوع ایمان دارم در آن لحظه حقش به عنوان یک انسان چنین بی شرمی نبود حالا که پرده ها برایش برداشته شده بیش از هر لحظه ی دیگری نیاز دارد به دعا و صلوات و طلب مغفرت ،حال نمیدانم که فردا طرفداران پاشایی احترام مراسم تشییع یک مسلمان را نگه می دارند یا نه .
فکر میکنم می شود به این موارد به عنوان مشکلات فرهنگی نگاه کرد و سوالاتی پرسید و دنبال جواب هایی گشت،سوال هایش از من زحمت جواب هایش را شما بکشید:
1.چه جذابیتی از دیدن رنج و درد دیگری وجود دارد آن بنی آدم اعضای یک دیگرند کجا و فیلم گرفتن از صحنه تصادف کجا؟
2.چه عاملی باعث می شود که تاحدی با اعتقادات مذهبی لج کرد که وقتی کسی میداند متوفی به دعا و صلوات بیشتر نیاز دارد برایش سوت و کف بزند؟
یکی از مطالبی که مدت هاست به آن فکر می کنم و دوست دارم پیرامون آن مطلبی بنویسم موضوعی است با عنوان خودشیفتگی فرهنگی به این معنا که احساس می کنم افراد در گروه های مختلف اجتماعی حیثیت فرهنگی ای برای خود قائل هستند و آن را بسیار بالاتر و برتر و بهتر از فرهنگ جاری در گروه های اجتماعی دیگر می دانند.برای مثال پای صحبت دانشجویان که می نشینی معتقدند که حوزوی ها داری تفکراتی دگم و بسته اند و احتمالا در کنکور قبول نشده اند در ضمن پول کافی برای رفتن به دانشگاه آزاد را نداشته اند لذا رفته اند حوزه. پای صحبت حوزوی ها که می نشینی معتقدند دروسی که در دانشگاه ها ارائه می شود تماما غربی و عامل فساد است دانشجو ها تنبل و فرصت طلبند و چیزی در دانشگاه ها یاد نمیگیرند و آنچه هم می خوانند مسخره بازی است و به درد نخور. پای صحبت بسیجی ها که می نشینی معتقدند که تنها موجودات بصیر روی زمین و عامل حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی اینان هستند و باقی مردم از غافله صلاح و رستگاری دور مانده اند . البته وقتی پای صحبت مخالف ها ( به نظرمن یک عده وجود دارند که فارغ از گروه اجتماعیشان تخصصشان مخالفت است حالا با هرچیزی که شد ، شد)می نشینی اعتقاداتشان کلا از تمامی گروه های فوق جالب تر است معتقدند همه نفهمند و مغرض و یا حداقل مزدور.
حالا من فکر میکنم فقط فکر می کنم از بالا دارم به این موضوع نگاه می کنم ولی لابد خودم هم جزء یکی از این گروها بلکه شاید همه این گروه ها باشم الله اعلم.
گروه هایی که از قلم افتاده اند به بزرگی خودشان ببخشند
البته پر واضح و مبرهن است که مطالب ذکر شده عمومیت ندارد لطفا به دل کسی برنخورد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ