سر کلاس های دانشگاه این رو احتمالا به کرات شنیدین که این دانشجوست که باید دانش+جو باشد دانشجوست که باید دنبال دانش باشد دانشگاه فقط راه را نشان میدهد وetc
اما در شهر ما( یا من بسته به نوع مخاطب) این کلمه بار معنایی خاصی پیدا کرده است در واقع بیان گر نوعی پوشش شده است مخصوصا اگر در پس کلمه دانشجو ترکیب دوکلمه ای "دانشگاه فرش" بیاید
تا اون جایی که من میدونم از نظر بسیاری از مردم یا حداقل بخشی از مردم شهرم داشجوهای دانشگاه فرش دختران بدحجاب و احتمالا لااوبالی هستن
و همچنین از نظر بسیاری از دانشجویان این دانشگاه یا حداقل بخشی از آنها مردم شهرم افرادی بی فرهنگ هستن که مردانی هیز(درست نوشتم؟)و زنانی حراف و فضول دارند
متاسفانه هیچ کدوم در مورد هم اصلادرست فکر نمیکنن
میگم متاسفانه چون اگر درست بود حداقل اینقدر دل آدم نمیسوخت
بنده طبق تعریفی که از دیدگاه مردم ودانشجویان داشتم جامع الاضدادم
هم اردکانیم و هم دانشجوی دانشگاه فرش و چون با هر دو گروه از نزدیک رابطه دارم اشتباه بودن نوع نگاه هر دو گروه رو با پوست و خونم درک میکنم
(البته منکر این موضوع نیستم که هم همدانشگاهی لاابالی دارم و هم همشهری هیز و فضول)
دوسال پیش در یک جلسه هم اندیشی بین مسیولین شهر و دانشجویان که برای حل این قضیه تشکیل شده بود رفتم که دیدم هر دو طرف هر چی دلشون خواست به هم گفتن لذا دیگه توی اون جلسات شرکت نکردم
به نظر من این موضوع نیاز به یک کار فرهنگی داره باید مردم ودانشجوها همدیگر رو بشناسن واقعا با هم تعامل داشته باشن
اول از خودمون از شهر خودمون باید شروع کنیم ما نباید یک نگاه کلیب بد داشته باشیم به دانشجو ها درسته که حجابشون با ما متفاوته و درست و اسلامی نیست اما خداشاهده من با خیلی هاشون ارتباط داشتم که قلبشون مثل آینه بوده
برای این که به بهبود رابطه کمک کرد اول باید این نگاه مثبت رو داشتetc
بگذارید یک خاطره تعریف کنم چندی پیش با پدر همسرم ویکی از اقوام که خانمی هستن نشسته بودیم و بحث فرهنگ بود و etc
اون خانم در حین صحبت ، گفتن که این دانشجوهای دانشگاه فرش واقعا ذات بدی دارند(نقل به مضمون)پدر همسر بنده اول یک نگاه چپ چپی به ایشون کردن و بعد به من اشاره کردن که مریم ما هم دانشگاه فرش درس میخونه ها
ایشون گفتن یه عده کمیشون اینجوری هستن ولی اکثرا بدن و خودشون هم قبول ندارن!
بنده مثل همیشه که در چنین مواردی یهو سوسک میشم نتونستم جوابی به ایشون بدم نتونستم بگم که این به خاطر نوع نگاه شماست نتونستم بگم که وقتی شما با نگاه پیف پیف چه بو گندوهایی میخوایین برین و فقط به قول خودتون اصلاح کنید تا ابد موفق نخواهید شد
مگر نه این است که اول آدم باید خودش رو از بقیه بدتر بدونه؟ مگر نه این است که امر به معروف و نهی از منکر مصداق بارز مهرورزی مدنی است؟پس تا وقتی دوستشون نداشته باشی نمیتونی کاری کنی نمیتونیم کاری کنیم.
اما یک خاطره خوب از نظر من یکی از مصادیق بارز داشتن این نوع نگاه مهرورزانه جناب آقای حجت الاسلام ربانی است ایشون از وقتی به دانشگاه ما اومدن واقعا خیلی از چیزها تغییر کرد
با نوع متفاوت کار فرهنگی چند تا از بچه ها رو حتی چادری کردن با پسرهای سوسول دانشگاه دوست هستن خدامیدونه باهم رفته بودیم اردو دخترها به کررات ایشون رو مسخره میکردن اما ایشون مدام گذشت میکردن و میزدن به گوش کری
اما سخن آخر
همدیگر رو دوست داشته باشیم اگر همدیگر رو دوست داشته باشیم مهرورزی مدنی معنا پیدا میکنه اون وقت هست که امربه معروف و نهی از منکر ما اثر داره
خودمون رو برتر و بالاتر ندونیم هرکسی عیوب وایراداتی داره بد حجابی رو یک ایراد بدونیم نه یک ویژگی شخصیتی
هرچند همشهریان هیز و حراف احتمالا این پست رو نمیخونن اما برای شما دوستان بگم که بدونیم که بعضی از آقایون واقعا رفتار زشتی دارن مثلا بعضی از تاکسی دارها یا مغازه دارها بحث بعضی از موتوری ها که جای خود دارد،بعضی از بانوان هم دیده شدن که همزمان که همسرشون به یک دختر تیکه میپرونه
اونا ادامه میدن این کارها اصلا در فرهنگ غنی مردم پاک این دیار جایی نداره
دنبال راهکارهای نو فرهنگی باشم
اگر هم همدانشگاهیی این پست رو میخونه باید بگم که مردم اردکان مردم بافرهنگ و دوست داشتنیی هستن اگه مغازه دار فلان مغازه پارکشهر که ازش خرید میکنی خوب نیست هیچ دلیلی برای گفتن یک جمله کلی نیست که همه مردهای این شهر هیز هستن
باتشکر
اگه کسی صدای من رو میشنوه کمک کنه
شهدای گمنام واقعا گم نام هستن
سری بزنید به شهدای گمنام که در پارک شهر دفن هستن
به نظرم نفس این کار کار بسیار مثبتی بود
ولی الان مثلا به مناسبت دفاع مقدس آذین بندی شده توسط سپاه الغدیر گمانم با گونی
و روی قبور مطهر و اطرافشون خاکی و کثیف
دل آدم میگیره
نمیدونم به کی مربوط میشه ولی اگه کسی صدای من رو میشنوه خواهش میکنم یک فکری بکنه براش
به نام خدای مهربونم
سعی میکنم توی این وبلاگ خودم باشم به دور از ترس از نوع نگاه دیگران
امروز باز جمعس و چقدر داره زود میگذره این عمر
و باز هم همسرم رفته سر کار
چند دقیقه پیش توی گوگل پلاس بودم که یکی یک پست رو به اشتراک گذاشته بود که یه عکس بود که این دو تا بچه متولد74 و77 با هم ازدواج کردن
حالا ربطش به سر کار بودم همسرم اینه که بعد از ازدواجم به شوهرم غر میزدم که چرا 5،6 سال پیش نیومدی باهم ازدواج کنیم؟خیلی جالب میشد!هرچند خودم وقتی منطقی فکر میکنم میبینم نمیخواستم که همچین اتفاقی بیوفته ولی جالب میشد واقعا!
خیلی حرف هست برای گفتن ولی من نمیدونم چی بگم یا چی بنویسم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ