سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جوانمردى آبروها را پاسبان است و بردبارى بى خرد را بند دهان و گذشت پیروزى را زکات است و فراموش کردن آن که خیانت کرده براى تو مکافات ، و رأى زدن دیده راه یافتن است ، و آن که تنها با رأى خود ساخت خود را به مخاطره انداخت ، و شکیبایى دور کننده سختیهاى روزگار است و ناشکیبایى زمان را بر فرسودن آدمى یار ، و گرامیترین بى‏نیازى وانهادن آرزوهاست و بسا خرد که اسیر فرمان هواست ، و تجربت اندوختن ، از توفیق بود و دوستى ورزیدن پیوند با مردم را فراهم آرد ، و هرگز امین مشمار آن را که به ستوه بود و تاب نیارد . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 92 آذر 12 , ساعت 10:57 عصر

در جدالی که بین احمدی نژاد و روحانی رخ داده است نکات منفی زیادی وجود دارد و به نظر میرسد که سیاه ترین نکته این است که به حرف های هیچکدام نمیتوان اعتماد کرد،در مورد احمدی نژاد زیاد گفته اند و شنیده ایم اما آنچه که به تخلیص در مورد روحانی به نظرم میرسد این است که روحانی بسیار سیاست مدار است رفتارش را در مناظره ها دیدیم که رندانه در چاله دروغ هایش نیفتاد حالا هم که در حرف هایش یادی و اسمی از مقام معظم رهبری هست و به نظرمن به این روش از اسم ایشان جوری سو استفاده میکند که انگار ایشان مدافع کارهای اوست.اعتدال را تا اینجای کار اینجور تفسیر کرده که در پوسته یادی و آهی و نگاهی اما در عمل خاتمی است یا هاشمی(؟ نمیدانم )اما سیاست مدار تر.

پ ن:خداوندا ببخشای بر ما اگر به گزافه گفتیم و خود هدایتمان کن به راه صلاح


سه شنبه 92 آذر 12 , ساعت 10:41 عصر

میگویند در آخرالزمان زیاد بگویید:(اللهم ثبت قلوبنا علی دینک)

این روزها که حال و هوای سیاست زده ی کشورم بد است خوبتر میفهمم که چرا باید فقط از خود خود خدا خواست که دینمان را حفظ کند.

الی ماشا الله دروغ و است که موج میزند نمیشود به کسی اعتماد کرد احساس میکنم بغض فروخورده ای گلویم را می فشارد ،خداوندا از گناهان ما در گذر و نجاتمان بده از این بلایا...


جمعه 92 آذر 8 , ساعت 12:3 صبح

گاهی مثل الان دوست دارم کلی حرف بزنم اما اینکه از کجا شروع کنم و مهمتر اینکه به کجا ختمش کنم مشکل ساز میشه و باعث میشه سرفصل بنویسم ونقطه بذارم که توی ذهنم جریان ساز نشه...

اول میخوام در مورد احمدی نزاد حرف بزنم به نظرمن احمدی نزاد یک بعد پنهان داره که که باعث شده یک سری کارهایی رو انجام بده که به کارهای دیگش نمیاد ،ماها به اون بعد پنهان حسابی چسبیدیم واین مانع شده کارهای خوبش رو ببینیم.

دوم احساس میکنم به شدت از زمین و آسمان دین سکولاریزه شده داره تبلیغ میشه تو دین دار و نماز خون باش به به خیلی هم خوبه اما توی خونت فقط.

سوم دیگه این صداو سیما شورش رو درآورده از بس اوی این مذاکرات مانور داد حالا خوبه ملت کور و بیسواد نیستن میتونن برن مفادش رو بخونن حالا بعدش چطور میخواد جمع قضیه رو الله اعلم.

به نظرتون امام زمان کی ظهورمیکنن؟جوابش رو میدونم هر وقت آدم شدیم.


!

یکشنبه 92 آبان 19 , ساعت 11:16 صبح

سخت است دلخوش بودن به مذاکرات 

بنشینی رو در روی کسی که تو را ذاتا فریبکار میداندو بخواهی با او تعامل کنی

این روزها باید سکوت کرد و منتظر ماند حوصله ی حرص خوردن را ندارم بخصوص برای چیزی که تهش معلوم است.


جمعه 92 آبان 10 , ساعت 9:26 صبح

الان که دارم این یادداشت رو مینویسم دلم خونه خستس کی قراره بیای آقای خوبی ها؟چقدر توهین بشنویم از این آدمای فاسد چقدر فحش چقدر دری وری و بدتر  از همه چقدر دروغ 

اعصابم خورده و دارم گریه میکنم خدا لعنت کنه این فضای مجازی دروغین احمقانه رو که که مثل ذاتش که مجازیه و دروغین پر از دوغه و من دلم خونه و نگرانم برای اون ذهن های خام که تحت تاثیر این چرندیات منحرف میشن و ما چقدر کم کاری میکنیم

خدایا هدایتمون کن.

اللهم عجل لولیک الفرج

بیا دوباره تو ای جان خوبی ها

که دل ز دوریت افسوس میخورد 

 


یکشنبه 92 آبان 5 , ساعت 4:57 عصر

روز  عید غدیر برای عیددیدنی رفتیم منزل مادربزرگ همسرم که یک فرزند شهید دارن،به همراه چای یک ظرف نقل بهمون تعارف کردند حاوی نقل هایی به غایت خشک و غیرقابل خوردن ننه وقتی که عمه به ما نقل تعارف میکرد گفتن اینها هم خیلی خشک هستن و یکی دو روز پیش بنیاد شهید برامون آورده!!!

یعنی من هلاک نوع قدردانی از این مادرشهید هستم!احتمالا نقل ها روی دستشون باد کرده بوده گفتن ببریم برای خانواده شهدا.

پ ن:

همره نقل ها یک تابلو هم آورده بودن

در حرف های ننه نارضایتی از این کار نبود


سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 8:44 عصر

اصلا خوشم نمیاد که توی اعیاد گوشه به گوشه شهر پر میشه از لیوان های یک بار مصرف پرت شده روی زمین

کی میخواییم بزرگ بشیم؟


سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 8:20 عصر

امروز پیاده رفتم دانشگاه!

و در کمال تعجب متوجه شدم که 40 دقیقه بیشتر راه نیست!

پ ن:فکر میکردم یک ساعت و ربعی باشه.

از این پ ن خیلی خوشم میاد خیلی باکلاسه!


دوشنبه 92 مهر 29 , ساعت 6:51 عصر

امروز یک صحنه ی خیلی قشنگ رو دیدم

داشتم از کنار شهدای گمنام پارک شهر رد میشدم که با خودم گفتم برم ویک عرض ارادتی داشته باشم هنوز به پله های مرقد نرسیده بودم که دیدم از روبه رو دارن سه تا دختر کوچولو میان دوتاشون به نظر اول و دوم دبستان بودن وسومی احتمالا پنجم بود تازه از مدرسه تعطیل شده بودن بدو  از پله ها رفتن بالا دو تا کوچولوترها روی هر کدوم از قبرها تقه ای زدن و رد شدن کوچولوی سومی کنار هر کدوم از شهدا نشست و فاتحه خوند.خیلی ذوق کردم خیلی قشنگ بود.

برای عاقبت به خیریشون دعا کنیم.

پ ن:قبور مطهر کماکان خاکی بودن!


شنبه 92 مهر 27 , ساعت 10:5 عصر

همیشه میشه توی نگاه مادران جوانی که تازه تازه بچه ای رو به دنیا آوردن یک معصومیتی رو دید،
حتی رنگ چهره اشون هم که زرد وروشنه من به جد اعتقاد دارم ازکم خونی بعد از زایمان نیست یک نوع نورانیت الهی توش وجود داره...

خدایا مادر پدرهامون رو برامون حفظ کن

آمین



لیست کل یادداشت های این وبلاگ